در آخرین روز جام جهانی ۲۰۱۸ دو مطلب خواندنی و جالب از ارتباط این رویداد با زندگی و درس های برای اقشار مختلف از جمله سهامداران منتشر شد .
به گزارش پایگاه خبری بورس پرس، در آخرین روز جام جهانی 2018 روسیه که امروز با بازی فینال فرانسه و کرواسی به پایان می رسد، روزنامه شرق دو مطلب خواندنی از ارتباط این رویداد با زندگی و درس های برای اقشار مختلف از جمله سهامداران منتشر کرد.
زندگی بهمثابه پنالتی در جام جهانی
آندره اسپایسر استاد رشته رفتارهای سازمانی در دانشکده تجارت دانشگاه لندن، در مقالهای در روزنامه گاردین با عنوان «رازی که در گرفتن پنالتی در جام جهانی وجود دارد»، به شباهت تصمیمهای دشوار زندگی با این جنبه از ورزش فوتبال پرداخته است.
داور در سوت خود میدمد، دروازهبانی که باید پنالتی بگیرد، کشوقوسی به تن خود میدهد و طرفداران تشویقش میکنند. دروازهبان باید تصمیم خطیری بگیرد؛ اینکه به کدام طرف بپرد - به راست یا چپ، یا همان وسط بماند؟- دروازهبان هرچقدر هم مجرب باشد، احتمال دارد مرتکب یک اشتباه رایج شود: اینکه بپرد، در صورتی که شاید بهتر باشد هیچ کاری نکند.
تجزیه و تحلیل 286 مورد پنالتی نشان میدهد اکثر دروازهبانها ترجیح میدهند بهجای ماندن در مرکز (3/6 درصد)، به سمت چپ (49.3 درصد) یا راست (44.4 درصد) بپرند. بااینحال، ماندن در مرکز ممکن است ایده بهتری باشد. این مطالعه نشان میدهد که 39.2 درصد از شوتها در پنالتی به وسط، 32.1 درصد به سمت چپ و 28.7 درصد به سمت راست است. پس چرا دروازهبانان پرش میکنند درحالیکه بهتر است سر جایشان بمانند؟ به گفته کارشناسان، پاسخ در «سوگیری کنش» است؛ یعنی تمایل ما به اقدام، حتی زمانی که هیچکارینکردن بهتر است.
نمونههای سوگیری کنش در همه وجود دارد. صاحبان باشگاههای فوتبال با مواجهه با کوچکترین مشکلی، مدیر باشگاه را اخراج میکنند، درحالیکه بهتر است او را حفظ کنند.
افرادی که در کار معاملات سهام هستند، معاملات غیرسودآور را به اینکه هیچکاری انجام ندهند، ترجیح میدهند. کارمندان بیدلیل سعی میکنند خود را مشغول نشان دهند، حتی زمانی که این کار عملا بینتیجه باشد. پزشکان بارها موقعی که تولد طبیعی میتواند بهتر باشد،
سزارین انجام میدهند.
یکی از دلایل اینکه به اقدام علاقهمندیم، این است که نمیخواهیم پشیمان شویم. دروازهبانان اغلب تحت فشار روانی باخت احتمالی تیمشان پرش میکنند. میدانند اگر هیچکاری نکنند و گل بخورند، احساس بدتری خواهند داشت تا اینکه تلاش کنند و اشتباه کنند.
گروهی از روانشناسان هلندی در آزمایشگاه به مورد مشابهی برخوردند؛ آنها متوجه شدند که اگر مردم در کاری با یک رشته نتایج منفی مواجه شوند، احتمالا بیشتر ترجیح میدهند اقدامی انجام دهند تا اینکه کاری نکنند و معلوم شد برای پرهیز از احساس پشیمانی که کاری نکردهاند، این تصمیم را میگیرند.
دلیل دیگری که اغلب اقدام میکنیم و میپریم، این است که برای آن پاداش میگیریم. طرفداران تیم فکر میکنند که اگر دروازهبان به چپ بپرد و توپ به راست حرکت کند، صرفا بدشانسی بوده است، اما اگر دروازهبان در مرکز بماند و توپ به سمت چپ برود، احتمالا طرفداران او را بهخاطر تنبلی سرزنش خواهند کرد. بهاینترتیب ما با تأیید اینکه کاری انجام دهند (حتی اگر اشتباه باشد) پاداش میدهیم، اما اگر کاری نکنند، آنها را مجازات میکنیم.
همین امر در مورد مدیران شرکتها صادق است. با دولتها هم همینطور رفتار میکنیم. اگر دولت در مواجهه با بحران (بدونتوجه به پیامدهای فاجعهبار) کاری کند، شهروندان کارش را مثبتتر از آن میدانند که هیچ کاری انجام نداده باشد. حتی در مورد مراقبتهای بهداشتی نیز قضاوت میکنیم و بهطورکلی پزشکانی را ترجیح میدهیم که بیشتر نسخه بنویسند، حتی اگر درمانشان وضع سلامت ما را بدتر کند.
برای تصمیمگیری خوب باید مراقب سوگیری کنش باشیم. راز موفقیت اغلب این است که حداقل برای مدتی هیچ کاری انجام ندهیم.
بهترین تنیسورها واکنش به ضربه حریف را تا زمانی که ممکن است به تأخیر میاندازند و این به آنها زمان میدهد تا توپ ورودی را تجزیهوتحلیل کنند و به شیوهای مناسب پاسخ دهند.
همین امر برای سرمایهگذاران صادق است. سرمایهگذاران زن نسبت به همتایان مردشان بهتر عمل میکنند، چون کمتر معامله میکنند. یک عامل موفقیت کازیمو دی مدیچی در فلورانس دوران رنسانس همین توانایی خودداری از اقدام در مقابل دشمنانش بود.
دروازهبانانی که در بازیهای باقیمانده جام جهانی با ضربه پنالتی مواجه میشوند، باید به یاد داشته باشند گاهی اوقات بهترین عمل، بیعملی است. موقعی که زمان پنالتی میرسد، شاید مثل مدیچی عملکردن بهتر از قهرمان اکشن مضطربی باشد که آماده است تا با اولین نشانه خطر اقدام کند.
استعارات مفهومی در جام جهانی فوتبال
عبدالرحمن نجلرحیم . مغزپژوه
بر اساس آموختههای علم عصبپژوهی جدید و پژوهشهای کسانی چون جرج لیکاف، مفاهیم استعاریای که فرهنگ انسانی را میسازند، برگرفته از ارزشهاییاند که مغز ما در رابطه با تن ما میسازند و به عبارتی مفاهیمی تنمند هستند. بازی فوتبال هم از این قاعده مستثنی نیست.
حال اگر فوتبال را از نظر مفهوم استعاری آن معادل «زندگی» بدانیم، شاهد آن هستیم که حتی در قالب تیمهای ملی نیز نژادطلبی، قومگرایی و ناسیونالیسم همراه با پوپولیسم رنگ میبازد؛ بنابراین در جام جهانی امسال میبینیم بسیاری از ملل صاحب فوتبال چون آلمان، برزیل، آرژانتین، اسپانیا و پرتغال با فوق ستارههای تیمهای باشگاهی اروپایی که در بازار سرمایهداری مدرن، با قیمتی گزاف خرید و فروش میشوند، از گردونه مبارزات حذف میشوند.
از چهار تیم به نیمهنهایی رسیده، ۷۸ درصد تیم فرانسه و نزدیک به 50 درصد تیم انگلیس و بلژیک را مهاجران تشکیل میدهند. بیش از 51 درصد افراد تیم کرواسی که کشوری تازه متولدشده و با جمعیت کم است، در خارج از این کشور متولد شدهاند. فراموش نکنیم که در کرواسی، فوتبال عین سیاست است. از طرف دیگر شاهد این هستیم که نزدیک به ۴۰ درصد بازیکنان این چهار تیم، در باشگاههای فوتبال انگلیس و بقیه هم در باشگاههای معروف دیگر اروپایی تمرین دیده و مهارت یافتهاند.
در بیولوژی و مغزپژوهی مدرن و مفاهیم استعاری حاصل از آن، نژاد، قوم و ملیت، درجه استعداد و هویت افراد را تعیین نمیکند. به نظر میرسد بازی فوتبال در حال آزادکردن قدرت استعارهساز انسانی خود از زیر فشار معادلات تحمیلی قدرت سیاسی و اقتصادی حاکم بر جهان است.
آشکار میشود که دیگر فوتبال مثل جنگ نیست، فوتبال چون زندگی میل به انعطاف، فرار از تعصب و تصلب، میل به جهانیشدن و گستردگی و پذیرش گوناگونی و تنوع دارد و میخواهد از انحصار و مالکیت قبیله، قوم، ملت و دولتهای محلی دربیاید، ضمن اینکه میدانیم آموزش و تعلیمات در کسب مهارتهای لازم با استفاده از تمامی امکانات نوین، امروزه در انحصار سرمایهداران باشگاههای بزرگ اروپایی است.
با همه اصرار در تملکجویی و انحصارطلبی سرمایهداری، نصف درآمد پنج میلیارددلاری در جام جهانی ۲۰۱۴ از اجازه پخش تلویزیونی برای سه میلیارد تماشاگر در جهان بوده است که ۲۵۰ میلیون تماشاگر در چین، ۱۰۳ میلیون در اندونزی و ۷۵ میلیون نفر در هند داشته است. در نظر داشته باشیم که این ارقام مربوط به کشورهایی هستند که تیم فوتبالشان در جام جهانی حاضر نبودهاند.
بیشتر تماشاگران فوتبال باشگاههای معروف جهان را افراد بیشماری در سرتاسر دنیا خارج از وابستگی قومی و قبیلهای و ملی از تیمی باشگاهی حمایت میکنند که ریشه در انعطافپذیری در نحوه شکلگیری استعارات مفهومی در مغز و بدن ما انسانها دارد. به گردشدرآوردن توپ با پا و در تلاش تیمی 11 نفره برای رسیدن به هدف، یعنی رساندن توپ به دروازه حریف و چسباندن آن به تور دروازه و جلوگیری از چنین اتفاقی در برابر حریف، میدان رقابتی استعاری و تمرینی برای زندگی واقعی است.
در این بازی استعاری زندگی، آنچه قدرت پیروزی را تضمین میکند، بهنمایشگذاشتن مهارت فردی در کنار مهارت جمعی است. آنچه استعاره زیبایی را در این نمایش برای تماشاگران بیشمار به ارمغان میآورد، آن چیزی است که در این دوره از بازیهای جهانی نیز ملموس بود؛ استفاده از استعاره بدنی، رسیدن به تعادل حیاتی از راه توزیع و انتشار قدرت و به گردش درآوردن آن با سرعت و مهارت هرچه بیشتر در مقابل تمرکز و تصاحب و مالکیت بیشازحد قدرت (در اینجا توپ) و کندکردن بازی است.
آن چیزی که از تجربیات فوتبال جام جهانی باید آموخت این است که جهانیشدن فقط با سرعتبخشیدن توزیع قدرت، مطبوع همگان است و به دموکراتیزهشدن جوامع انسانی منجر میشود. جهانیشدن از طریق تمرکز و تجمع ثروت و قدرت و پول، تکرار فجایعی است که انسان کنونی با آن روبهرو است.
اصطلاحات فوتبالی در آرایش تیمها (دفاع، خط میانی، حمله) و نوع سنت گزارشگری در فوتبال، استعاره فوتبال را بهمثابه جنگ و خشونت مطرح میکند. اولینبار، جرج اورول، فوتبال را به جنگ بدون تیراندازی تشبیه کرده است. جرج لیکاف همانقدر فوتبال را از نظر استعارههای مفهومی به جنگ شبیه میداند که جدل لفظی یا رقابت میتواند مثل جنگ باشد.
درست است این نوع گزارشگری بعد از جنگ جهانی دوم برای فهم عامه در رسانههای انگلیسیزبان و لهستانی، فوتبال را به میدان جنگ تبدیل میکرده و هنوز آثار آن در گزارشگریها و بعضی از مطبوعات و رسانهها قابل دنبال است، ولی نگاهی به فوتبال مدرن در همین جام جهانی که در روسیه برگزار شد، نشان میدهد که امروزه شباهت فوتبال به میدان جنگ بین قبیله، قوم و ملتها بسیار کمتر از گذشته است و کمتر از استعارات جنگی استفاده میشود.
یکی از دلایل عملی آن، وجود بازیکنان همباشگاهی و دوستان و رفقای نزدیک بازیکنان سرشناس در تیمهای ملی رقیب یا بالعکس است. در میان تماشاگران نیز شکست و پیروزی در رقابت فوتبالی هرچه بیشتر، شباهت خود را به میدان نبرد خشونتآمیز و مرگآفرین جنگ از دست میدهد و کمتر شاهد درگیری و خشونت در هنگام یا پیش و پس مسابقات در میان تماشاگران فوتبال هستیم.
به نظر میرسد فوتبال، ورزش محبوب همه، میتواند تمرینی باشد برای رقابت در کنار رفاقت. این خود نشان میدهد استعارهها در فرهنگ نیز تابع کارکرد مغز انسان، انعطافپذیرند و میتوانند دچار تحول و تغییر شوند. چنانکه استعاره جنگ برای فوتبال میتواند کاربرد قبلی خود را از دست داده باشد، به همین ترتیب میتوان امیدوار بود که بسیاری از استعارههای مفهومی جامعه سرمایهداری امروز نیز در شرایط زیست انسانیتر در آینده، از میان برداشته شوند.
انتهای پیام